خوب مگه زورکیه... دوست نداشتم امروز برم کلاس زبان... دوست داشتم بشینم پشت چرخ خیاطی و واسه خودم ببرم و بدوزم... دوست داشتم زیر نور آفتاب، کنار پنجره بشینم و یه کتاب داستانی با پایان چرت، بخونم.... دوست داشتم واسه خودم حال کنم... دوست داشتم اتاقم را مرتب کنم... دوست داشتم وب گردی کنم... دوست داشتم یه کم به کامی برسم... مشکلیه؟
حالا بین این همه عشق و حال و صفا، معلم زبانت از موسسه زنگ می زنه که چرا نیومدیییییییییی؟؟!!!
و یک ضد حال اساسی می خوری.
حقته.
دختر خوب همیشه مرتب و به موقع می ره سر کلاساش (مث من)
چشم دکی خان رو دور دیدی ...؟!
اینجا قالب های خوشگلی داره . اگه دوست داری.
http://www.pichak.net/
آی بالا گئجه ن خیر...
اااااااااااااا... تو هم؟
:)))) خوب اگه قرار باشه مثل تو باشم که دیگه باید کل کلاسا رو کنسل کنم ;)
بابت قالب ها میشی :*
میییسیییی. حالا که می آری پیش من قلکت رو بشکنی ، می گم که هر چی توش بود شصت من ، چهل تو.باشه؟؟؟
(آیکون یک عدد دختر خیلیییییییییییی پر رو )
نه خیرم.. قبول نیست... ۱۰ من، 90 تو.
:دی
آخه چرا ضدحال؟؟؟؟
اصلا میدونی چیه. نوش جونت. خوب کردی نرفتی. فردا میریم در خونه اون معلم حالگیر.
خوبه؟
آره، بیا بریم دم خونشون.... خیلی حالم را گرفت :((((((((((((
مرسی هوام را داری:)
آخی نبینم ضدحال بخوری
دمه معلم زبانه گرم، که ابرای رو سرت رو از هم پاشوند، واقعا لنگ همون 2 ساعت بودی واسه رسیدن به خواسته های دلت؟؟؟!!!!
آرههههههه.... ضد حال بدی بود...
نه بابا... آخه امتحان داشتیم :دی
الیا مگه تو خیاطی هم بلدی؟؟؟؟
بابا دمت گرم
خانوم مهندسی که از هر انگشتت یه هنر چیک چیک میکنه یه دونه باشه....
بهترین کارو کردی نرفتی کلاس زبان..
آی که پیچوندن چه حالی میده..
نه بابا... بلد نیستم. ولی به شدت علاقه دارم... خیلی دوست دارم یاد بگیرم.