محرمانه

دل نوشته های محرمانه من و دُکی جونم(بین خودمون بمونه هاااا;) )

محرمانه

دل نوشته های محرمانه من و دُکی جونم(بین خودمون بمونه هاااا;) )

شهرستان و راه قزوین

من الان شهرستانم و قراره یک ساعت دیگه بریم گردش... نمی دونم تا کی اینجا باشم... فقط این را می دونم که بعد برگشتم، باید خوندن برا ارشد را شروع کنم و امسال با انگیزه و پشتکار بیشتری بخونم. خدایا... کمکم کن... همون طور که همیشه پیشم بودی و من را فراموش نکردی. خودت بهتر می دونی که این ارشد چقدر سرنوشتم را تغییر می ده و زندگیم را به آرامش بیشتری می رسونه... می دونی که چه برنامه هایی برا آینده و برا عید دارم... ازت خالصانه می خوام که پشتم باشی و من را تنها نذاری.مثل همیشه. دُکی الان در راه قزوینه... خیلی غصه اش را می خورم و از اینکه تو این گرما باید این همه راه را تا قزوین بره، ناراحتم می کنه. خدا جون... دُکی را هم به تو می سپارم. می دونم که الان داری با خودت می گی، عجب بنده ی پررویی.
نظرات 2 + ارسال نظر
میم. جمعه 25 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ب.ظ http://http://ourvirtualhome.blogfa.com/

نگران نباش . ایشالله امسال موفق می شیم.
واسه عید چه برنامه هایی داری ناقلا...؟؟؟
کنکور امسال واسه من خیلی خیلی خیلی مهمه
بیا امسال نذاریم هیچ کدوممون ناامید بازی در بیاریم مث پارسال .

من که دارم به یه رتبه عالی فکر میکنم . مث یک!
چرا که نه . اونایی که خوندن مگه آدم فضایی هستن؟!

مطمئنم اگه تلاش کنیم هر دومون تک می آریم.

انشاا...
خدا از دهنت بشنوه...

باهات موافقم.... نباید نا امید بشیم.

فقط تلاش :)

جوجه کوچولو شنبه 26 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 06:52 ق.ظ http://love-4ever.persianblog.ir/

احوال رتبه یک ارشد امسال چطوره؟؟
تلاشت رو بکن عزیزم مطمئنم نتیجه ی مطلوبت رو میگیری...
خدا آقای همسر شما و من رو از این جاده ها در امان بداره ایشا...

مرسییییی... من متعلق به همه شما هستم... :دی

انشاا...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد