محرمانه

دل نوشته های محرمانه من و دُکی جونم(بین خودمون بمونه هاااا;) )

محرمانه

دل نوشته های محرمانه من و دُکی جونم(بین خودمون بمونه هاااا;) )

عکاس باشی

دیروز رفتم کلاس زبان و یه عالمه لحظات شاد داشتم تو کلاس. قربون این استاد زبانم برم که انقدر ما را شاد می کنه. بعد کلاس هم خونه خاله بساطمون را پهن کردیم و عکاس خونه راه انداختیم. وااای... این الین مگه یه ژست درست و حسابی گرفت... همه عکسارو خراب کرد. حالا باید یه عالمه روشون کار کنم که شاید یه چیز خوبی از آب در بیاد.  بعد عکاسی هم فیلم "عشق ممنوع" ترکیه را دیدیم و یه عالمه دلم واسه "بهتر" سوخت. درسته خودش هم گناهکاره ولی دیشب نقشش خیلی مظلوم بود و اگه تنها بودم مطمئنم که می زدم زیر گریه. متنفرم از این "بهلول". آخه یکی نیست بهش بگه... . بی خیال بابا.


امروزم صبح ساعت 11 رسیدم خونه و یکم وب گردی کردم و یکم رو عکس الین کار کردم و یه کوچولو پروژه کار کردم و الان هم در خدمت وبلاگم هستم.


واااااااای... یادم رفته یه خبر خوب بدم... استاد اکراینی دُکی جونم اسمش را تو یه کتاب آورده که من را خیلی ذوق زده کرده. من الان این جوری شدم . دمش گرم که انقدر با مرام و مثل بعضی استادای ایرانی نیست که دزدی کنه

نظرات 1 + ارسال نظر
مهدی جمعه 27 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:39 ب.ظ http://spantman.blogsky.com

سلام الیا خانوم وبلگ جالبی دارین و البته که خوب می نویسین امیدوارم موفق باشین

مرسی آقا مهدی... ممنون که سر زدین. :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد