اومدم خبر بدم که آشتی کردیـــــــــــم
دُکی پست وبلاگم را دیده بود و ییهو دیدم اومد تو اتاقی که من بودم و منت کشی جانانه ای ازم کرد
بماند که من تا 10 دقیقه حاضر به آشتی نبودم و خودم را لوس می کردم.
هر چی که بود به خیر و خوشی تموم شد و الان آشتی ایم.
منم عوض کاری که کرده بود... سهم هندونش را برداشتم خوردم و اصلا به روی خودم هم نیاوردم... در مدت زمانی که هندونه بدبخت وارد دهان این جانب می شد... دُکی با حسرت یه نگاه به من می کرد و یه نگاه به هندوانه(آخه خیلی هندونه دوست داره).
ولی چه فایده که باز دلم براش سوخت و یه تکه کوچیک باقی مانده را بهش دادم و نوش جان کرد.
اینقدر اذیتش نکن وقتی رفت و یه مدت ازت دور بود اونوقت پشیمون میشی
این قهر و آشتی ها هم اگه نباشه که زندگی یکنواخت می شه ;)
خسته نباشی!
خواهش می کنم... کاری نکردم ;)
:دی
موافقم اگه قهر و آشتی ها نباشه زندگی یکنواخت می شه . (آیکون متفکرانه ! )
خوشم می آد بعد دعوا هر دومون منتظر آشتی کردن و منت کشی هستیم و بعد منت کشی هم خودمون رو لوس می کنیم :دی
خوب آخه همش تقصیر خودش بود... من فقط یه کوچولو مقصر بودم :دی
خب خدا رو شکر... از قدیم گفتن زن و شوهر دعوا کنند،.... :)))
نازی بیچاره دکی خان، دقیقا درکش میکنم چون منم عاشق هندونم، و ماست هم خیلی دوس دارم، که متاسفانه همیشه پیشی به سهم من یورش میبره :((( البته بدون اینکه قهر یا دعوا شده باشه، از بدجنسیشه میگه وقتی حرست در میاد خوردنی میشی!!!!!!!!!!!! :(((
:)) چه باحال... جدا این جوری... وقتی فرد مقابل حرس می خوره... خیلی کیف داره :دی