امروز بالاخره با یک عـــــــــالمه تلاش تونستم یکی از پروژه هام را به یه جاهایی برسونم(همین نیم ساعت پیش)... البته کامل کامل نیست هنوز...
من باز روزهایی هفته را قاطی کرده بودم و با کمال آرامش فکر می کردم امروز یکشنبه است... هنوز هم باورم نمیشه که دوشنبه باشه(کم منده بود با دُکی سر این موضوع دعوامون بشه... آخه گیر داده بودم که یکشنبه است امروز)...روزها همچنان داره می گذره و امتحانا نزدیک می شه و من هنوز کاری نکردم و دست بر روی دست نشستم... البته درگیر پروژه هامم... خداااااااااااا جونم کمک...
امروز یک عالمه با دُکی متکا بازی کردیم... جاتون خالی که خیلی حال داد...
دیروز هم من تو اتاق پشت کامی نشسته بودم و درِ ورودی اتاق تو دیدم نبود... نگو دُکی چهار دست و پا اومده بود اتاق و من حواسم نبود... که یهو دیدم سرش را از پشت کامی آورد بالا و منو ترسوند... از ترس زهر ترک شدم عجب شوخی بودااااااا...
ولی خوشم میاد از شوخی هاش... همش در این فکریم که چطور حریف مقابل را بیشتر بترسونیم و ضربه ی بیشتری بهش وارد کنیم (عجب زندگی با محبت و عشقولانه ای)
زندگی همینه دیگه... باید به این جور چیزا و با این جور چیزا خوش بود... مگه نه؟
خدا جونم ممنون
عالیه همیشه خوش باشین
سر بزنید
آخ جون ... همین که احساس می کنم چه قدرررررر ترسیدی ... خیلی حال میده بهم ...
ممنونم که هستی و من می تونم سر به سرت بذارم ...
ها ها ها = دو نقطه + دی
حالا صبر کن ببین دفعه بعد چه جوری می ترسونمت ...
خوراکی هایی که مامان بزرگت آورده بود ... کجا هستن؟ نمی تونم پیداشون کنم؟ نکنه تمومشون کردی؟؟؟
:))) اگه بدونم انقدر خوشت اومده... بهت قول می دم دفعه بعد بیشتر بترسم :دی
منم ممنونم که هستی و یکی هست که سر به سرم بذاره :))
خوراکی ها همون روز اول به حسابشون رسیده شد... نگرد که نیست :دی
آره عزیزم... زندگی شیرینیش به همینه... حتما که نباید همیشه عشق ورزید (آیکون کله سبز) گاهی این چیزام لازمه واسه تنوع، شوخی بحثای بی سر و ته و کل کل :))) خیلی باحاله.
ولی انگار دکی خان موفق تر هستن در این زمینه ها... کم نیار دختر دست بجنبون ;))
آره والله... خیلی حال می ده... شما هم امتحان کنید ;)
نه بابا... کی گفته دُکی موفقتره؟... من هیچ وقت در مقابل این جور حریفا کم نمیارم... همیشه آماده در کمینم :دی
اسممون رو که هنوز عوض نکردی که... اصلا بذار دلیل اینکه آرومم، جوجه کوچولو در کل عوضش کن لوفا"
ای وااااااای... ببخشید... همین الان عوض می کنم... حواس نمونده که برامون مادر... ;)
بابا آقای دکتر
انقدر از همسرایی که با هم خوش میگذرونن خوشم میاد (ماشا.. )
همیشه خوش باشید.
ایشا... امروز دوشنبه باه. خوبه؟ :)))
مرسی عزیزم... شما لطف داری...
وااااااای... روزای هفته را نگو که دلم پر خونه :(
اااااااا کانمتم رو اشتباه گذاشتم تو پست قبلیت... :)))
این کامنت دونی متعلق به شماست... هر جا دوست داشتی بنویس ;)
شما دو تا منو یاد ( زندگی چون سیب است گاز باید زد با پوست )از سهراب میندازید....
خواستم شعرش خوردنی باشه...
به بـــــــــــــــــه... چه شعر خوردنی... جای دُکی خالی ;)
عجب! :دی
جالب بود .
خوش بگذره .
میشی... به شما هم خوش بگذره ;)
همیشه تنتون سالم دلتون شادو لبتون خندون باد
ممنون... مرسی سر زدین :)
من هستم ، نیرو پشتیبانی هم تو راهه مقاومت کن... کم آوردی بیا عقب تجدید قوا کن دوباره برو :دی
این رو هم داخل پرانتز بگم: از آنجا که من کله وبت رو هر دفعه برانداز میکنم الان دیدم تو لینکات زدی یک بغل رویا(امید و رویا)
اون یک بغل زنگیه الیا جان دلبندم :دی
مرسی عزیزم... اگه تو نبودی من چی کار می کردم؟... هم بهم قوت می دی که مقاومت کنم و هم اشکالات وبلاگم را بهم گوش زد می کنی... خدا زیاد کنه از این دوستا :)
میشییییی
صبحت بخیر عزیزم.
صبح تو هم به خیر :)... بابا چه سحر خیز ;)