محرمانه

دل نوشته های محرمانه من و دُکی جونم(بین خودمون بمونه هاااا;) )

محرمانه

دل نوشته های محرمانه من و دُکی جونم(بین خودمون بمونه هاااا;) )

ارزش زندگی

امروز خیلی دلتنگ دُکی بودم و جای خالیش خیلی احساس می شد. دوست داشتم پیشم باشه... خیلی سخته که هم کار کنه و هم به فکر شام و ناهار باشه... دلم واسش می سوزه و کاری هم ازم بر نمیاد


امروزم به شبکه خوندن گذشت... عصری خیلی دلم گرفته بود و دنبال یکی بودم که باهاش حرف بزنم... مامی و بابا هم خونه نبودن از تنهایی داشتم دق می کردم.

دلم برا داداشی خیلی تنگ شده... دلم می خواد ببینمش... خیلی هم دلم می خواد

بد جور احساس تنهایی می کنم...


عصر تو وب گردی یه خبری را خوندم که حالم را بدتر کرد... نمی خوام در موردش بنویسم... فقط این را بگم که زندگی خیلی باارزش تر از اینه که به خاطر چیزای الکی لحظاتی را که خیلی راحت می تونیم شاد باشیم را خراب کنیم.


شب همگی خوش

نظرات 7 + ارسال نظر
صابر جمعه 28 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ http://ps-neghab.blogsky.com/

گفتی زندگی با ارزشه.....................

منم میگم باارزشه.........ولی گاهی ما خیلی بی ارزش میشیم

باهات موافقم. :)

رضا شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 12:31 ق.ظ

سلام
شرمنده یک مدت نبودم
شما به بخش با ارزشش همیشه بچسب

دشمنتون شرمنده...

چشم... سعی ام را می کنم.

جوجه کوچولو شنبه 29 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 09:40 ق.ظ http://love-4ever.persianblog.ir/

نازی... شوشوی منم اونجا که کار میکنه شام پزیدناش پایه خودشه، بچم خوراک نداره فقط نمیدونم چی میخوره که این شکمش هی ورقلمبیده و 5 کیلو هم اضافه کرده اخیرا"...
میگم خوبه ناهار شامت درست حسابی به راه نیست که با این روند فوق صعودی داری میترکی :دی
منم دلم تنگیده میباشد :(((

آره... خیلی براشون سخته... ولی من متوجه شدم که چون اینا برنامه غذایی ندارن... به خاطر همین هر وقت و هر چیزی را می خوردن... این سوسیس و کالباس هم که خودت می دونی دیگه... ;)

جوجه کوچولو یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:37 ق.ظ http://love-4ever.persianblog.ir/

آره عزیزم علتش دقیقا همینیه که میگی... اینقد به بچم تیکه انداختم و گفتم آبروم رو بردی :دی دیروز زنگید گفت واسم وقته کارشناس تغذیه بگیر میخوام برم تو رژیم :دی

:)))).... بابا باهاش کاری نداشته باش... منم قبلا خیلی بهش گیر می دادم... دیدم بدتر شد... اون موقع ها که همش غر می زدم که چاقی... خیلی لاغرتر از الانش بود :دی

جوجه کوچولو یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:41 ق.ظ http://love-4ever.persianblog.ir/

خصوصی. . . :))

وااای... عالی بودن... مرسی از بابت رمز :) ... من نمی دونم این بلاگ اسکای چرا تو پست های خصوصیش شکلک داره و اینجا نداره.... واقعا جای تعجب داره.!!!!!!!!1

سحر یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:52 ق.ظ http://saharri.blogsky.com

زندگی!!!!
ارزش!!!
شاد بودن!!!

چه خوبه که هنوز میبینم کسی با این واژه ها جمله میسازه....

سحر جون کجا بودی که خیلی نگرانت بودم... مطمئنم که تو هم اگه بخوای می تونی با همین واژه ها جمله های خیلی قشنگ تری بسازی :)

جوجه کوچولو یکشنبه 30 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:30 ق.ظ http://love-4ever.persianblog.ir/

از همه بدتر اینکه باید هر دفعه اسم و آدرست رو از نو تایپ کنی!!!
وا خدا مرگم بده، پس گیر نمیدم، بچم چاق نیستا ولی شیکم درآورده اونم با روند رو به رشد خفن

الهی بمیرم برات.... سر فرصت اسباب کشی خواهم کرد ;)
:))) آره کاریش نداشته باش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد